خون گریم و نظاره ی محبوب نباشد
هر ناله میان من و او قاصد دردیست
دلسوز مرا حاجت مکتوب نباشد
هر جا که شکافند دل مهر پرستان
یکذره نیابند که مجذوب نباشد
گر دیده و دل پاک نگهداشته باشی
هیچ از نظر پاک تو محجوب نباشد
عشقست که قربان سگ کوی کند مرد
این درد چو درد دل ایوب نباشد
شک نیست که در قصه ی پیراهن یوسف
خونبارتر از دیده ی یعقوب نباشد
دل بد مکن از یار جفا پیشه فغانی
خوبی که جفایی نکند خوب نباشد