بجام ریز می لعل و گل دراب افشان
نسیم گو ورق گل بر اهل مجلس ریز
تو گرد دامن خود بر من خراب افشان
ببزم وصل چو روشن کنی چراغ صبوح
بخند چون گل و دامن بر آفتاب افشان
ترا که دولت بیدار داد جام مراد
بنوش و جرعه بر آلودگان خواب افشان
دهن بشوی و تبر زد بر استخوانم ریز
سخن بگوی و نمک بر دل کباب افشان
بسای غالیه و مشک تر بر آتش ریز
بخواه ساغر و بر برگ گل گلاب افشان
مکدرست فغانی سفینه ی دل تو
بمی غبار کدورت ازین کتاب افشان