بهار و باغ چه باشد که یار شد باعث
رسیده بود گل آن سرو چون به باغ آمد
بیار می که یکی از هزار شد باعث
نبود ناله ی مرغ چمن ز جلوه ی گل
لطافت رخ آن گلعذار شد باعث
اگر به میکده رفتیم عذر ما بپذیر
که باده خوردن ما را بهار شد باعث
گر از تو یک دو سه روزی جدا شدیم مرنج
که گردش فلک و روزگار شد باعث
اگر ز کوی تو رفتم به اختیار نبود
فغان و ناله ی بی اختیار شد باعث
به مجلس تو فغانی کشید طعن رقیب
گل وصال تو بر زخم خار شد باعث