مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست

مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست
نشناخت گل تازه و نوروز ندانست
مجنون تو هم بر سر خاکستر گلخن
جان داد و بهار چمن افروز ندانست
فردا چکند با جگر سوخته عاشق
چون فایده ی صحبت امروز ندانست
از رنگ قبا سوخت دل از دور چو دیدت
نقش کمر و تاج طلا دوز ندانست
سوز دل عشاق چراغ دل و جانست
بی نور، درونی که چنین سوز ندانست
دل جوهر دانش بمی و روی نکو داد
قدر خرد مصلحت آموز ندانست
ناقص شد ازین طارم فیروزه فغانی
مسکین اثر طالع فیروز ندانست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *