نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست

نیست بیرون و درونم ذره‌ای خالی ز دوست
صورتم آیینهٔ معنی و معنی عین اوست
آنچنان با دوست یکتایم که چون مجنون زار
هیچ غیر از دوست نبود گر برون آیم ز پوست
حسن روز افزون یار و عشق خرمن‌سوز من
همچو گل در غنچهٔ سیراب و چون می در سبوست
اختلافی هست در صورت ولی معنی یکی‌ست
آنچه در هر لاله‌ای رنگ است در هر نافه بوست
دیده را آبی و دل را آتشی دارد مدام
آه ازین معجز که در آیینهٔ روی نکوست
دوست می‌داند که سوز و درد من بیهوده نیست
هر پریشانی که هست از دشمن بیهوده‌گوست
سایهٔ لطف از فغانی کم مکن ای آفتاب
جان فدای مهربانی باد کاینش خلق و خوست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *