سپید کارا کردی دلم بعشق سیاه
بگازری در مانا نکو نبردی راه
تو گازری سره دانی بامه شستن لیک
چو دل بدست تو افتد سیه کنی و تباه
سپید کار و سیه کار دست و زلف تواند
تو بیگناهی ازین هر دو ای ستیزه ماه
سپید کاری هر جامه را بدست سپید
سیاهکاری دلرا بزلفکان سیاه
بروز ابر رخت چو از خورشید
سپید و خشک شود دیر شسته تو بگاه
در آب چشمه چو شد پای بجامه زدن
در آب چشم زند دست عاشق تو شتاه
بیازمای مرا تا چگونه ام در آب
بسنگ در زن واندر ت رد تاه بتاه
بدار چوب تو سر برنهام کلنگ بزن
ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه
مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه
مدار بازرهی را اگر کنم گه گه
ز روی مهر بدان روی همچو ماه نگاه
گمان مبر که بروی تو ای بهشتی روی
نگه بچشم خیانت کنم معاذالله