ارغوان در پیش رخسار تو بیرنگی کند
غنچه از خندیدن لعل تو دلتنگی کند
حسن یوسف را اگر پروین برای امتحان
با ترازو برکشد کی با تو همسنگی کند؟!
مانی چین گر ببیند چین ابروی تو را
در تتبعخانه چین نقش ارژنگی کند
در طریق مدح تو در ساحت دشت ورق
رایض کلک من از پا افتد و لنگی کند
جامهای با قامتت گر از سخن دوزم ولی
صد قبای ناز اندر قامتت تنگی کند!
ای گل باغ لطافت از کدامین گلبنی؟!
هرکه رخسار تو بیند بلبلآهنگی کند!
نسبت خورشید با روی تو باشد همچنین
آن تصورها که افیون بر سر بنگی کند!