عارضت آفتاب میگویم
نرگست را شهاب میگویم
با تو ای نور چشم حرفی چند
من ز راه صواب میگویم
دل ربودی مرا به تار زلف
سخن از پیچ و تاب میگویم
ای پری گوش جانب من کن
ماجرای عذاب میگویم
لالهآسا من از غمت داغم
خانه دل خراب میگویم
روزگار مرا سیه کردی
خال لعلت غراب میگویم
شوخچشما بیا به کلبه من
با سوالت جواب میگویم
یاد لعلت هر آنکه کرد نمرد
این حدیث از کتاب میگویم
دوش کردی مرا نگه لیکن
این قدر کی حساب میگویم؟!
گر ز من ای طبیب پرسی رنج
جگرم را کباب میگویم!
ابر لطفش به سر نمیبارد
رشحهای از سراب میگویم
نکتههای وصال او طغرل
شب هجران به خواب میگویم!