پیش خود مانند مینا ساغری میداشتم
رایتم از عشق او میسود سر اندر فلک
گر ز نقش خاک پایش افسری میداشتم!
ساز قانون محبت پرده عشقم درید
کاش مینشنودم و گوش کری میداشتم
میشدم من سربلند سجده ناز ادب
چون صراحی خطبه بیمنبری میداشتم
جز گل مطلب نمیچیدم ز گلزار امید
در بهار این عمل چشم تری میداشتم
سوختم پروانهسان در آتش داغ غمش
میپریدم سوی او بال و پری میداشتم
همدم بزم وصالم جز غم لیلی نبود
همچو مجنون گر ز خارا بستری میداشتم!
نسخههای عشق او از بس که بیشیرازه بود
مینوشتم شرح غم را مستری میداشتم
میشد اندر دیدهام عکس حقیقت روبهرو
بر رخ آیینه گر خاکستری میداشتم
نزد این بیدانشان فرق حذف از در نبود
ور نه در بحر سخن من گوهری میداشتم!
حبذا از مصرع بیدل که طغرل گفته است
خاک میکردم به راهت گر سری میداشتم!