شهد مضمون حدیث دلکشت در کام بود!
دم به دم ساعت به ساعت از نوید نامهات
طرف گلزار خیال من بهار ایام بود
از کلامت «واصبر واتفسیر» میکردم مدام
اضطراب مرغ دل در حقله آرام بود
میکشیدم صید عشرت را به قلاب خطت
پیچ و تاب موج مکتوبت کمند دام بود
نکهت رمز سواد نامه از انشای تو
در دماغ خشکمغزان روغن بادام بود!
داشتم سامان مستی از کشاد معنیات
مطلع مهر نشانم از در و از بام بود!
طغرل از مضمون استغناش اکنون پخته است
باغبان گلشن لطفش همانا خام بود