ترک مدارا و وفا میکند
میزندم گرچه به تیر نگه
رحمت و بیرحمی نما میکند
میکشدم هر نفسی چند بار
شکر که این ظلم مرا میکند!
چشم من افتد به رخش در نماز
دست به رو بهر دعا میکند
جانب مسجد گذرم از قضا
همچو نمازم که ادا میکند
گرچه دل از زخم جفایش پر است
لعل لبش باز دوا میکند
خواهم اگر بوسه کنم نقش پاش
از پس خود شور به پا میکند
پردهساز غم او از فراق
نغمه «عشاق » نوا میکند
طغرل روحم به حریم درش
دم به دم از شوق هوا میکند