آنچه از طاقت بلند است ای خدا
نیست جز یاس از قبول التجا
مضطری در مانده آواره ای
بی پناهی بیکسی بیچاره ای
نا امید از بار گاه آن و این
گر گذارد پیش تو سر بر زمین
تو هم از در گاه خود دورش کنی
از درامیدمحجورش کنی
نشنوی فریاد یا رب های وی
ناله سوز نده شـبهای وی
آن نیایش ها که پرورده بخون
وان دعا ها کز دلش جوشد برون
کیست ای دادار تا دادش دهد
گوش بر سوز نده فریادش دهد
ای خدا اگر بگسلی این رشته را
رشته یی با اشک و خون آغشته را
کیست تا این رشته را بندد بهم
جز تو ای سلطان با لطف و کرم