وعدۀ فردا

وعدۀ فردا
تا سر به پای آن بت رعنا گذاشتیم
پا بر فراز طارم اعلی گذاشتیم
قانع به فیض خشک لبی های ساحلیم
گوهر به تنگ چشمی دریا گذاشتیم
شب رفت و شکوه های دلم ناشنیده ماند
این آرزو به وعدۀ فردا گذاشتیم
دیگر ز بی قراری ایام، ایمنیم
با این قرارها که به مینا گذاشتیم
بر آستان اهل نظر جا گرفته ایم
تا دست رد به سینۀ دنیا گذاشتیم
ماییم و یوسف دل و زندان زندگی
مصر عزیر را به زلیخا گذاشتیم
جز خار خار عشق که در دل خلیده است
هر گل که داشت رنگ تمنا گذاشتیم
در وصف آن غزال غزلهای آبدار
مجنون صفت به سینۀ صحرا گذاشتیم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *