مخمس اول احمد محمود امپراطور بر غزل محمد نعیم جوهر

مخمس اول احمد محمود امپراطور بر غزل محمد نعیم جوهر

ای نازنین شود که تقاضا کنی مرا
در جوی عشق سروِ سمن سا کنی مرا
با نام خویش اسم ِ مسما کنی مرا
گر آشنای یک شبی یلدا کنی مرا
شاید غزلسرای غزلها کنی مرا
****
چون اشک در دو چشم گهر پرورت منم
یعنی چو جسم و جان همه وقت در برت منم
آیینه دار عشقم و روشنگرت منم
در خون فتاده بسمل پشت درت منم
ای کاش خنده کرده تماشا کنی مرا
****
میثاق عشق من بوفا سخت محکم است
روزی ببینمت بدلم شور عالم است
خاک رهی تو در نگه ای من محرم است
جان را هزار بار فدایت کنم کم است
آندم که مُست ساغر و مینا کنی مرا
****
دار و ندارِ زندگی بر باد می کنم
تا اوج چرخ همهمه ایجاد می کنم
مرغ شکسته بال خود آزاد می کنم
ای بخت بد ز دست تو فریاد می کنم
بیرون اگر ز کوچه ای لیلا کنی مرا
****
با عطر عشق مهر تو را بوسه میزنم
جادوی چشم و سحِر تو را بوسه میزنم
سرو ِ روان و چهر تو را بوسه میزنم
برگ بهار شعر تو را بوسه میزنم
تا آشنای رنگ تمنا کنی مرا
****
می از صبوحی دیگری هرگز نمی چشم
من ناز تو بجان و دل خود همی کشم
ای جان من به بی گنه خود چرا خشم
هرگز ز سینه آتش عشقت نمی کشم
گر خاک پای مردم دنیا کنی مرا
****
شانه زند نسیم سحر کاکلِ ترا
صوت هزار نغمه سراید گلِ ترا
خوبان کجا توان برسد محفلِ ترا
شاید بسوزد آتش شعرم دلِ ترا
گر در دل زمانه تو رسوا کنی مرا
****——-
اندر دیار غربت و دور از نظر منم
از فرقت تو ریخته خونی جگر منم
در باغ آرزو شجری بی ثمر منم
در کار عشق از دو جهان بی خبر منم
دیوانه گشته ام چه دل آسا کنی مرا
****
شور دو عالم است بخدا شور و محشرت
خندیدن ها و، جلوه و ناز مکررت
چون من هر آنکه دید شود او قلندرت
بر قطره های اشک پریشانِ گوهرت
خواهم که آشنا، دل دریا کنی مرا
****
گوهر بریز می بکف ات از دُر دری
سرو من و بهار من ای زاده ای پری
دیگر بس است بهر خدا فکرِ خود سری
خواندم ز نرگس تو معمای سروری
بی پرده کاش راز معما کنی مرا
****
محمود تا به کی بشمد بوی پیرهن
ای شمع محفل من و خورشید انجمن
ای یار من ، عزیز من، ای دلبر کهن
بی پرده گر ز”جوهر”عشقم زنی سخن
سنگسار شیخ و قاضی و ملا کنی مرا
****
چهار شنبه ۲۰ جدی ۱۳۹۱ هجری خورشیدی
که برابر می شود به 09 جنوری 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل – افغانستان

مخمس چهاردهم احمد محمود امپراطور بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح
****
با درد ها و غصه و غم مبتلا شدم
از دوستان ز طرف چمن تا جدا شدم
در خاک نیستی چو خطِ بوریا شدم
زین باغ تا ستم کش نشو نما شدم
خون گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم
****
عالم ز رنگ من همه جا گل عذار داشت
از عرش و کرسی تا فلکش افتخار داشت
افرشته و ملک به رخم انتظار داشت
بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت
زین یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم
****
قد شد دوتا به فصل جوانی مثال هرم
از نشه ای عرق شده ام غرق من ز شرم
چشم بر در ی امید خسان می نشد گرم
دل دانه ای نبود که گردد به جهد نرم
سودم کف ندامت و دست آسیا شدم
****
سر را به سجده تا که بر انگیخت زندگی
دل را به سینه با طپش اش بیخت زندگی
پیمان روح و تن بهم آمیخت زندگی
مشتی ز خاک بر سر من ریخت زندگی
آماجگاه ناوک تیر ِ قضا شدم
****
شد عمر ها وصل به سراغم نمیرسد
صهبای عشق و می به ایاغم نمیرسد
سرو سهیی به گلبن و باغم نمیرسد
پیغام بوی گل به دماغم نمیرسد
آئینه دار عالم رنگ از کجا شدم
****
در خلوت است جهان من و اُستان من
تیر خطا نرفت به هدف از کمان من
گوشی خرد پذیر بداند فغان من
حرفی بجز کریم ندارد زبان من
سلطان کشور طربم تا گدا شدم
****
مژگان بهم زدم ز پر وبال عاجزی
کبر و غرور نیست به دنبال عاجزی
شد زندگی گذرگهی احوال عاجزی
یارب چه دولت است کز اقبال عاجزی
شایسته ای معامله ی کبریا شدم
****
عیش دو عالمست گذر از راه اعتماد
خاکِ فتاده ای که شود لایق احماد
با بیدلان مباد کمی غیر ازدیاد
زین حیرتی که چند نفس فرق و اتحاد
او ساغر غنا زد و من بینوا شدم
****
صور عدم جبین خودش تابمن کشاد
بر تن فتاد عیبت مرگ همچو گرد باد
دل از طپش فتاده، شود تاکه انجماد
ناقدردان عمر چو من هیچ کس مباد
بعد از وداع گل به بهار آشنا شدم
****
محمود تاکه مجلس عشاق را شناخت
دل را به بیدل ادب اظهار صاف باخت
طرح به ضم خویش به ابیات او بداخت
بیدل به رنگ بیخبری بایدم گداخت
زیر قدم ندیدم و طاووس پا شدم

احمد محمود امپراطور

بر ِ مطرب ِ بد آموز دف و چنگ می فرستم
رم ِ آهویی ختن را به پلنگ می فرستم
به خمار باده مستان می و بنگ می فرستم
بر ِ یار اگر پیام ِ دل ِ تنگ می فرستم
به امید باز گشتن همه رنگ می فرستم
****
اگرم شود میسر بمن عمر جاویدانی
همی کارمی بدلها همه تخم مهربانی
مشت خاک را چه حاصل زغرور و شخ کمانی
در صلح می‌ گشاید ز هجوم ناتوانی
مژه‌ وار هر صفی را که به جنگ می‌فرستم
****
بفرازمی ز همت سر خود بچرخ ِ گردون
ز خدا و طالع ِ خود شده ام همیشه ممنون
به شهید ناز عشقت چه خطر به رخت گلگون
نی‌ام آن که دستگاهم فکند به ورطه ای خون
پر اگر بهم رسانم به خدنگ می‌فرستم
****
به نوای بلبل عشق عرق از گلاب ما کش
دل دردمند ما را تو ز وادی بلا کش
بگشای چهره ات را و حقیقت از گوا کش
اثر پیام عجزم ز خرام اشک وا کش
به طواف دامن امشب دو سه لنگ می‌فرستم
****
عجب است ز فطرت دوُن برود خیال باطل
گل آفت است یکسر بر صید تیغ قاتل
ز تلاش نابجا ات به ظفر نگردی نایل
ز درشتی مزاجت نی‌ام ای رقیب غافل
اگر ارمغان فرستم به تو سنگ می‌فرستم
****
به غریق ِ بحر عشق به نجات ساحلی نیست
گل باغ آرزو را ز خموشی بلبلی نیست
شب و روز انتظارم به رسیدن حاصلی نیست
به هزار شیشه زین بزم سر وبرگِ قلقلی نیست
ز شکست دل سلامی به ترنگ می‌فرستم
****
همه لذت دو عالم ندهم به یک گدازت
به سجودت اوفتادم، بنمایم اهل زارت
تویی بهر من چو محمود منی غمزدا ایازت
ز جهان رنگ تا کی‌ کشم انتظار نازت
تو بیا و گر نه آتش به فرنگ می‌فرستم
****
دل دردمند محمود شده ناصبور بیدل
به اعجاز ناز دارد بکلام ِ طور بیدل
همه عالم معنی بُوَد و شعور بیدل
اگر انتظار باشد سبب حضور بیدل
همه‌ گر زمان وصل ‌است به درنگ می‌فرستم

احمد محمود امپراطور
سه شنبه ۲۶ جدی ۱۳۹۱ هجری خورشیدی
کابل – افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *