من اگر سوختم از غم تو چه پروا داری
پرتو حسن تو شد شهره ای شهرستانها
قدم هر جا به نهی ولوله بر پا داری
چشم زیبا، قدِ رعنا، لبی میناست ترا
آنچه خوبی بجهان است تو آن را داری
خوی و اوصاف تو ز اندیشه فراتر باشد
چهره ی یوسفی و عشق زلیخا داری
تو خودت نو گل اخلاصی و پرورده ای مهر
چه ضرورت به گل و، بلبل و، دریا داری
میل اگر نیست بسوی دل دیوانه ای من
پس چرا وعده ای امروز ، به فردا داری
چه کمی داردی این ملک تو و مردم تو
که شب و روز به سر فکر اروپا داری
میبرد جوهر چشم تو مرا از هوشم
نگه ای تیز و، غضبناک و، فریبا داری
من بخون دل خود بوسه کنم پای ترا
این چنین عاشق و دلداده و شیدا داری
سینه ای زخمی محمود ترا می خواهد
که تو از تجربه ای عشق مداوا داری
*****–
پنجشنبه اول عقرب ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۲۳ اکتوبر ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور