این جهان باشد چو صحرای سپنج

این جهان باشد چو صحرای سپنج
تازه میگردد به هرجا درد و رنج
بی خبر از بود و نابودیم ما
خفته ایم چون مار در بالای گنج
زند گی استاد معنی های جود
مرگ باشد لعبت خمیازه سنج
پیره زال سر خوشِ بی بند و بار
خورده عالم را به انواع تغنج
هر نفس فریاد ملکِ نیستی
ما هنوزم در غم این چار و پنج
تا زبان غنچه مان بشگفته است
میشویم شیرینی لب های منج
بی شمار اینجا رود از ما حیات
عمر را کی باشدی حد و بلنج
چرخ گردون است عقاب تیز چنگ
صید هستی را کند مانند ونج
یک نفس را امتیاز زندگیست
بگذر از این باده ای نابِ کلنج
عاقبت محمود از این اجتماع
عزم طیران میکند در کوی دنج

دوشنبه 24 حمل 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 13 اپریل 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *