اینجا به عشق وعاطفه شمشیر میزنند
اینجا روال در بدری در شگفتن است
اینجا شگون هر چه به تقدیر میزنند
اینجا گره ز کار گشودن خطا بُوَد
اینجا گلو به زخمه و زنجیر میزنند
اینجا طبیب نیست کند التیام کس
اینجا به زخم ها نمک و سیر می زنند
اینجا هزار کار غلط را ندیدن است
اینجا شرف به پایه ای تشویر میزنند
اینجا هر آنچه نیستی آن می کنند خطاب
اینجا فسانه های بم و زیر میزنند
اینجا شکوه و دبدبه از فقر بدتر است
اینجا به خلق طعنه و تحقیر میزنند
اینجا تردد گِله است و فغان و آه
اینجا به آسمان خدا تیر میزنند
اینجا ز دین سخن نتوانی به لب بری
اینجا ز جهل دست به تکفیر میزنند
اینجا تلاش و با همی هرگز بکار نیست
اینجا به سعی و همدلی تاخیر میزنند
اینجا خدا یاد نگردد به سال و ماه
اینجا زیارت است و دمی پیر میزنند
اینجا سیاه است از دل و تا دیده ها همه
اینجا گنه به رنگ و رُخِ شیر میزنند
اینجا ز واژه های نیکو کی بلب برند
اینجا جفنگ و یاوه به تصدیر میزنند
اینجا نفس کشیدن اخلاق ماتم است
اینجا به نور و روشنی تکدیر میزنند
اینجا ز آبرو نکنند یاد هیچ گاه
اینجا سخن ز آلتِ تذکیر میزنند
اینجا به بی ادب شدگان وصف میکنند
اینجا کلامی نعره و تقریر میزنند
اینجا ستمگر از پدر و مادر هم نیکوست
اینجا فریب و تهمت و تذویر میزنند
اینجا ترانه های خِرد خاک می شوند
اینجا به بد روش شده تعذیر میزنند
اینجا به عیب پوشی ندارند باوری
اینجا خطا به هی هی و تشهیر میزنند
اینجا مکان بود و بقا نیست تا ابد
اینجا به سر پناه همه تجیر میزنند
اینجا ز دست دغدغه و شور و ماجرا
محمود را به ناله ای شبگیر می زنند
شنبه 30 حمل 1393 هجری آفتابی که برابر میشود به 19 اپریل 2014 میلادی سرودم
کابل افغانستان
احمد محمود امپراطور