به اقلیم عشقم چرا پا زدی

به اقلیم عشقم چرا پا زدی
خودت را به این قلب زیبا زدی
نماندی به من ارزش دوستی
گرفتی و سنگی به مینا زدی
به صحرای تنهایی من سوختم
تو رفتی و دل را به دریا زدی
مگر وعده ای دیدن امشب نبود؟
که آن را به تأخیری فردا زدی
جوان بودم و آرزو داشتم
تبر را به نخلی شکوفا زدی
بدشت همچو لاله بخون خفته ام
تگرگی غمت در سویدا زدی
من هرچه به تو لطف کردم نشد
ندانم چه بود این معما زدی
سرشکم شب و روز استاده نیست
قیامت به این چشم شهلا زدی
پدر کشته و دشمنت نیستم
که بیداد خود بر سری ما زدی
نترسیدی از سحِری گفتار من
خودت را به مجنونی رسوا زدی
کجا می شوی ایمن از دست من
نکن فکر کشتی و گویا زدی
قضاوت به محمود کردی خطا
به ناحق سرم حکم و فتوا زدی

دوشنبه اول ثور 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 21 اپریل 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *