تا طلعت و جمال تو جوهر کشیده است

تا طلعت و جمال تو جوهر کشیده است
عشاق را شبان به لبِ در کشیده است
چشمت زبس خمار فتاده است سوی من
گویی شراب میکده ها سر کشیده است
ابروی نازکت چو مه نو در آسمان
مرغ دلم به تیغ و به نشتر کشیده است
از عمق بحر حقه ای دندان و لعل تو
مرجان و لؤلؤ و دُر و گوهر کشیده است
از پشت سر بدیدم و جانم به جان نماند
مواج زن که سنبل خود تر کشیده است
تا که شنیده حسن و نکو رویی ترا
واعظ به فکر حور ز منبر کشیده است
سرو سهی و قامت نازت عزیز من
دانی جهان به عالم محشر کشیده است
ژولیده موی و رنگ رخم کاه و زعفران
نامم به شهر مستِ قلندر کشیده است
بیمار عشق تو شده افتاده ام بخاک
کارم کنون به دارو و داکتر کشیده است
بهر معاینه به شفاخانه بردن ام
گفتن علاجِ کار به بستر کشیده است
دیوانگی و شهرت محمود را نگر
از این دیار پای فراتر کشیده است

جمعه 09 حمل 1392 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 29 مارچ 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *