جهانِ راز به دل آرمیده می ماند

جهانِ راز به دل آرمیده می ماند
هزار واژه بلب نارسیده می ماند
شراب هستی به خُم موج میزند تا حشر
حیات گیتی به صبح دمیده می ماند
طپیدن و به رهی عشق ناامید شدن
به غنچه های گلابِ تکیده می ماند
نگاه تیز و، صفِ مژه ای غضب آلود
به پادشاه سپاهی کشیده می ماند
شتاب عمر بگیرد مجال فرصت ها
پرنده میرود اینجا خزیده می ماند
به هوش باش که غفلت همیشه بیدار است
که تیر مرگ به هر جا رمیده می ماند
ز ما مپرس چه حالیم و در چه احوالیم
همین بس است که بیتِ قصیده می ماند
بیا و همراهی محمود همسفر می باش
که بی تو در همه عالم جریده می ماند

شنبه ۲۷ ثور ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۱۷ می ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *