در کوی این غریبه ای تنها نیامدی
باران شدی به دامنه ها اشک ریختی
چون چشمه سار جانب دریا نیامدی
بشکست عضو، عضو تنم از فراق تو
بهر علاج بی سر و، بی پا نیامدی
کردی خمار چشم خود از نشه ای غرور
در بزم شعر و ساقی و مینا نیامدی
من تشنه ام به دیدن و بوسیدن لبت
پیش عطش گرفته ای شیدا نیامدی
بدنام عالمم من از این عشقت ای نگار
بار ِ به پرسش منی رسوا نیامدی
گفتی که باز آیی و دیگر نمیروی
رفتیکه رفتی و به درازا نیامدی
در مسجد هرچه جستجو کردم نیافتم
گشتم مقیم دیر و کلیسا نیامدی
دیدی که حادثات بخاکم فکند و رفت
روی زمانه بهر تسلا نیامدی
گفتند که بعد مرگ بیایی به تربتم
مُردم ولی چو نفخه ای عیسی نیامدی
در بند کردی محمود یوسف نما خویش
یکبار دیدنش چو زلیخا نیامدی
یکشنبه ۱۸ جوزا ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۰۸ جون ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور