در زند گی و دوستی ها اعتبار نیست

در زند گی و دوستی ها اعتبار نیست
در این جهان سفله یکی غمگسار نیست
امروز هر که لافِ پروفیسوری زند
فخر خرد به دیپلوم ِ آموزگار نیست
من سر گذشتِ تلخِ خودم را کنم رقم
بشنو عزیز ِمن سخن است این شعار نیست
افتاده ام بدور من از یاری خاطرم
باشد خزان بر سرم و این بهار نیست
ناصح ببند دفتر و دیوان خویش را
دلداده ای چو من بجهان بیقرار نیست
آتش زبانه میکشد از جهل هر طرف
از چنگ ظلم و خود سری راهی فرار نیست
پیوسته گشته بستر قانون زیر پای
آزادی است در وطن و افتخار نیست
شاگردی هوتلی شده، شاگردی اوستاد
استاد کار شناس، مگر اهل کار نیست
دست تکدی را به خصم کرده ایم دراز
ما فاتحه ای ننگ بخواندیم و عار نیست
هنگام شب به کوچه و بازار اگر روی
دزد است بکوچه و به سرک پیره دار نیست
قدرت اگر رسد به تو در چوکی و مقام
هر چیز داری لیک ترا اختیار نیست
جسم گرسنگان و ضعیفان بخاک و خون
ظالم که گشته سیر به آنها وقار نیست
آفت بریز بر سری جمع جناوران
افسوس هر چه است ولی چوب دار نیست
ما از هزار ِ آن یکی را هم نگفته ایم
یک گر عیان بُوَد به هزار آشکار نیست
محمود هرگه خواهی ببینی بیا ببین
در محضراش دبدبه و بیرو بار نیست

سه شنبه اول حوت هزار و سه صد نود و یک
که برابر میشود به 19 فبروری 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *