در سرای سینه ام آخر دل دیوانه سوخت

در سرای سینه ام آخر دل دیوانه سوخت
از لب باده پرستم ساغر و پیمانه سوخت
ابر آتش خیز فکرم رهرو خورشید شد
خاک شد خاکستر و تنور و آتشخانه سوخت
ظلم از بس میکند نا آشنای سنگدل
از خودی آمد بجان و خاطر بیگانه سوخت
دیده ام تا دید رسم بیوفای های او
قلب در آتش طپید و دست و پا و شانه سوخت
سالها در گوشه ای زندان شدم خوار و ذلیل
همت پا بند من زنجیر با زولانه سوخت
عشق کی گردد هوس ای زاهد دنیا پرست
شوق جنت در تو آتش زد مرا جانانه سوخت
گرم جوشی های فطرت سیر عالم میکند
شهپر خمیازه اینجا خواب صد افسانه سوخت
تا اجل ناید همه منت کش نفس خودیم
مرغ دام افتاده را تاوان آب و دانه سوخت
بزم تا آید به آخر، شمع تا گردد خموش
از حساب اینجا برون بال و پرِ پروانه سوخت
قله ای کوه مناعت کرد محمود اختیار
حاسدان سفله را این تیر بی پیکانه سوخت

چهارشنبه 03 جدی 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 24 دسامبر 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *