از آسمان ستاره ای جان کوچ میکند
آیینه ها گرفت عرق شرم و انفعال
جوهر ز کوی شیشه گران کوچ میکند
پاییز آمد و گل و گلشن به باد داد
امید ها چو برگ خزان کوچ میکند
سرد است بستر چمن از نور آفتاب
تیر حرارت هم ز کمان کوچ میکند
آیا و شایدی که مرا نیست در خیال
هم باور و حدس و گمان کوچ میکند
پر بست بلبل از چمن و باغ و بوستان
هم ناله و نوا و فغان کوچ میکند
پیک شمال حادثه را است قوتی
از انتظار، صبر و عنان کوچ میکند
گستاخی های این دل نالان مرا کشد
ناچار سوی چاره ازان کوچ میکند
بر خواست دل بجای دگر میکند مقیم
آری ز کوی بوالهوسان کوچ میکند
محمود و هم به عشق تو دارم گداز و سوز
لعل سخن ز وردی زبان کوچ میکند
چهارشنبه 03 میزان 1392 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 25 سپتمبر 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور