دلم شد تا به عشقت آشنا آهسته آهسته

دلم شد تا به عشقت آشنا آهسته آهسته
ز پا افتاده ام من بی عصا آهسته آهسته
شراب شعر من تا در دماغت شد قدح پیما
ز خود رفتی عزیز من کجا آهسته آهسته
مرا آرامش نبُوَد که من یک لحظه آسایم
که دل دارد به من چون و چرا آهسته آهسته
هراس ِ من ندارم در دلم، گر دارم این دارم
نگردد شوخ من از من جدا آهسته آهسته
نکن کاریکه بر من از رقیبان این پیام آید
که یارش گشت آخر بیوفا آهسته آهسته
اگر امروز درصد خاک و خونم میکشی بر کش
به ترس آخر تو از روز جزا آهسته آهسته
شب هجرت فتادم رو بخاک و گریه سر دادم
به زاری زیر لب کردم دعا آهسته آهسته
به هرجا میروی باشد جهان فرش قدم هایت
تو لطف کن بسوی من بیا آهسته آهسته
به محمود ات وفا و، الفت و ،یاری مهیا کن
که درمانش شود با این دوا آهسته آهسته

پنجشنبه ۲۶ دلو ۱۳۹۱ خورشیدی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *