رحمی بکن بیا که نگردم دگر عذاب

رحمی بکن بیا که نگردم دگر عذاب
این سینه از غم تو شود تا به کی کباب
دیشب دلم بحال خودم سخت غصه کرد
از سیل اشک غرق شدم بین رختخواب
از بس فشرده بود گلویم غم فراق
کردم خیالی آنکه هوا کرده اعتصاب
آخر ز درد من تو چه لذت همی بری
دیدی تو رقص بسمل و دیدی تو پیچ و تاب
با ناله ای من هر که درین شهر آشناست
شاید که کرده ای ز شنیدن تو اجتناب
با هرکه تافتی ز خود احساس عشق را
در کشور دلم نشدی گاهی آفتاب
بر ساده لوحی دل من هیچگه مخند
از گلستان حسن ترا کردم انتخاب
با شهد و انگبین کنی تازه دماغ خود
من لحظه لحظه رفته فرو بین منجلاب
این نسخه پاره ای دل “محمود” را بخوان
بنوشته است با غم و با درد و اضطراب

یکشنبه 17 جدی 1391 هجری خورشیدی
که برابر میشود به ششم جنوری 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *