رسیده است ز تو رنج بی شمار مرا

رسیده است ز تو رنج بی شمار مرا
که رفته است ز سر هوش و اختیار مرا
اگر چه عهد وفای تو جمله بود دروغ
سبب چه بود که ماندی در انتظار مرا
ز داغ لاله ستان داغ بیشتر دیدم
به غصه های دلم نیست غمگسار مرا
متاع مهر و عطوفت من از کجا جویم
که جای مهر گرفته است رنج یار مرا
به غنچه ها ندهد چاشنی دگر شبنم
خزان آمده در فصل نو بهار مرا
چه فرصت ها که بدست آمد و ز دستم رفت
غنیمت است همین نقص و انکسار مرا
به عشق آنقدرها شعله ورشدم چون شمع
که خاک از پر پروانه شد مزار مرا
مگو که لاف زنی و ز عشق بی خبری
نشانه ای است همین چشم اشکبار مرا
اگر گناه من این است که عاشقت شده ام
به حکم عشق همی کن تو سنگسار مرا
حساب کیفر اعمال خویش باز دهی
که کردیی تو چنین زار و ناگوار مرا
ز لعل یار به محمود اگر نشد قسمت
بس است در دو جهان لطف کردگار مرا

یکشنبه ۱۰ سنبله ۱۳۹۲ هجری خورشیدی
که برابر میشود به ۰۱ سپتامبر ۲۰۱۳ میلادی
سرودم

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *