افتاده به رنج و قید زندان باشی
تا آب بنوشی سینه ات پاره شود
در آتش غم کباب و بریان باشی
جز مرگ دگر نیابی دارو به جهان
همرای اجل دست و گریبان باشی
انساج لحاف و بالشت گردد خار
تن پوش تن از آبله باران باشی
سر را بزنی به سنگ و فریاد کنی
در روز خوشت شکسته دندان باشی
دست و کمر و سرت شود بی فرمان
استاده شوی چو بید لرزان باشی
عمرت چو خضر شود غمت چون یعقوب
تا زنده ای در عذاب وجدان باشی
در جای عرق خون برود از بدنت
از بوی بد ات همیشه نالان باشی
بیزاری بجویی از رهی صدق صفا
در فعل ذنوب گرم و چالان باشی
بیرون بکنند ترا به هر جا که روی
آواره و گشنه در بیابان باشی
درعطسه ای کودکان بترسی چو بلا
چون شپره از نور گریزان باشی
بگداخته گردد جگر و قلبت همیش
زیر چکشی غصه و سندان باشی
دستت به گدای پیش گردد همه وقت
در جمع لئیم و جیره خواران باشی
تا آبرو گویی آب ات از دیده رود
آشفته و نادم و پشیمان باشی
دیگر نشوی تو رو برویی محمود
از نیم جو تو پست ، ارزان باشی
دوشنبه 14 ثور 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 04 می 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور