عزتِ فِزون باشد زاده ای حلالی را

عزتِ فِزون باشد زاده ای حلالی را
با خود هر کجا دارد، مکتب تعالی را
کارگاه این گردون، هرکه را دهد منصب
مسندی گِل و لای است، کوزه و کلالی را
عمر رفته ای خود را، زندگانی بشماریم
جشن ماتم و درد است، ختم ماه و سالی را
کی سفید میگردد، بخت تار و تنگی ما
رنج آب و صابون است، زنگی و ذغالی را
جنس هرزه در بازار، پیش سفله دارد جا
دخلِ از قسم باشد، دکه ای بقالی را
سگ گرنده میگردد، در قلاده و زنجیر
با سخن نگردد راست، شخص بدسگالی را
دیگی مردمی دانا، دیر جوش می آید
هر کجا صدا باشد، کاسه های خالی را
شیر از غرورِ خود، استخوانِ همت خورد
شهرتِ دگر افتاد، حیله ای شغالی را
از هنر مگو اینجا، از ادب مپرس هرگز
ز هر چه کرده پیش آید، نقش …یه مالی را
هر نفس زند در دل، آتشِ قمارِ مرگ
طاس عشق می بازد، رنگِ چاروالی را
تنگ گشته است اوزان در سخن طرازی ها
نکته سنج کم باشد، بزمِ قیل و قالی را
نی فسانه شد برخلق، رود و چنگ دیگر نیست
ساز مانده و میدان، نعره ای قوالی را
آب اش آبله باشد، مُزد شست نان جو
خورد و نوش دیگر نیست، سفره ای جوالی را
در جهان رنگ و بو، محمود ار کنند پرسان
می پسند از هر چیز، طرزِ اعتدالی را

بامداد جمعه 11 ثور 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 01 می 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *