آن نور دیده، دیده ای من را ندیده رفت
آبِ حیات من نه پسندید و دور کرد
جام ِ شرابِ دشمن من سر کشیده رفت
سر در کفم گرفتم و زاری کنان شدم
سویم ندید و حرف مرا نا شنیده رفت
تارِ امیدی عشقِ و، وفا را فکنده کرد
حقا که رشته های تنم را بریده رفت
از ناشتای صبح گهی آرزوی من
یک لقمه از کباب جگر نا چشیده رفت
باغ و بهار من به غم خود خزان نمود
از دشتِ انتظار گلی را نچیده رفت
در بزمِ همدلی قدمِ خویش پس گرفت
از بهر جلب و جذب رقیبان دویده رفت
دیگر نکرد بر من درمانده اعتنا
با کوله بار خویش از اینجا جریده رفت
رنجورم از حوادث و از بختِ سرنگون
که این طالعم بلند نشده، آرمیده رفت
احساسِ پر حلاوتِ محمود را ندید
در پیش پای هرزه درایان خمیده رفت
بامداد سه شنبه ۲۹ میزان ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر می شود به ۲۱ اکتوبر ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان