یکهزار بار

یکهزار بار
آتش کشیده اند بسرم یکهزار بار
با غم گرفته اند خبرم یکهزار بار
در ملکِ دلبرانه زدن تخم کینه را
بر باد داده اند ثمرم یکهزار بار
شامم سیاه و، بخت نگون، روزگار تلخ
دارم امید و مفتخرم یکهزار بار
هر روز میتپم بسر خاک و خون خویش
خونآبه رفته از نظرم یکهزار بار
اینجا که زندگی کنم هر لحظه ماتم است
یعنی فتاده در خطرم یکهزار بار
نا باورم به سفله ی نامرد و ناسپاس
عاق پدر به جو نخرم یکهزار بار
نی رنج چوکی دارم و نه غصه ی مقام
با هیچِ خویش معتبرم یکهزار بار
آزادگیست دین من و عشق مذهبم
باشد مرا چنین هنرم یکهزار بار
با، نو صد و نود و نو راندن مرا ز خویش
اینبار نیز در سفرم یکهزار بار
محمود با کمال سخن شد غزلسرا
صاحب به اینچنین گهرم یکهزار بار

پنجشنبه 08 سرطان ( تیر ) 1396 آفتابی که برابر میشود به 29 جون 2017 ترسایی سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *