اصلا این همه آسمان بلند
تعجب میکنم
ماه قشنگ این شب پردهپوش
چرا گذاشته آمده صاف
پشت پنجرهی تو
انگار دارد
خیره به خوابِ چیزی از باورِ زندگی
نگاه میکند،
به گمانم باید اتفاق تازهای افتاده باشد
تو حس میکنی
یک شعر سادهی مایل به دعای دوست
دارد همین دقیقه، همین دور و بر سرت
هی سایه … به سایهی ستارگان تشنه میساید
من به این بازیها عادت دارم
میشناسمش
یکی دو خط روشنش اصلا
چیزی میان دیدن رویا و
شنیدن یک دوستتدارم آسان است
باز هم توسل به ماه
نگو به کسی چه مربوط
بد است، خوب نیست!