کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد

کاکلت را شانه کردی عالمی ديوانه شد
شمع رويت را نمودی مرد و زن پروانه شد
اين برهمن زاده را هر بی سر و پايی که ديد
همچو من زنار بست و ساکن بتخانه شد
عشق را نازم که بر آه دلم تأثير کرد
قطره های اشک چشمم عاقبت دُردانه شد
گر دلم از تيغ ابروی بتان شد چاک چاک
خوب شد کز بهر اين مرغوله مويان شانه شد
سالها بگذشت، فرزندی خدا بر وی نداد
حيف اين خانم، انار سينه اش بی دانه شد
در طريق عشق عمری گرچه زنبازی نمود
ختم کار کوهکن در بيستون مردانه شد
بسکه با اين شعله رويان داشت الفت عشقري
نزد گبران جهان مزدور آتشخانه شد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *