عاقبت عشقت مرا رنجور کرد

عاقبت عشقت مرا رنجور کرد
داغهای تازه ام ناسور کرد
ناخنی زد ابرويت بر سينه ام
دل صدای چينی فغفور کرد
زاهد از حسن حقيقت دور ماند
بسکه در دل آرزوی حور کرد
عاجزی هايم به راحت وا رسيد
بر سر من سايه بال مور کرد
من که بگذشتم ازين دار فنا
تاک باغ هستيم انگور کرد
ساختم دل را بسان آينه
تا که آن آيينه رو منظور کرد
بی نشان و نام بودم پيش ازين
ناله های دل مرا مشهور کرد
يک نگاه نرگس شهلای تو
بعد عمری خاطرم مسرور کرد
رب ارنی گفت موسای کليم
جلوه اش ديدی چها بر طور کرد؟
گردش ايام ديدی عشقري
پيش مزدورم مرا مزدور کرد؟
پارۀ دل چيده بودم عشقري
خوبرويان از دکانم چور کرد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *