از دگر نشه ها مرا ننگ است
سوی ليلی به چشم مجنون بين
يار کس را مگو که بدرنگ است
چهرۀ زرد و بی نمک دارم
در دلم داغهای گلرنگ است
فخر می بالد از نشستن من
آستان تو به ز اورنگ است
تندی حرف يار همرۀ من
بود از ناز، آن نه از جنگ است
آنچه از سازها خوشم آيد
مدم و دلربا و سارنگ است
سر نيارد فرو به معشوقي
دلربايم به غيرت و ننگ است
رفته زين دير برهمن پسران
زان تماشای من لب گنگ است
ته و بالا که می شوم به دکان
به گمانم که کوه سالنگ است