تا نشوی فدای شان پوره به گپ نمی شود
رقص بکن جنون نما، پيرهنت بدر ز شوق
بسته کن از سخن دهان پوره به گپ نمی شود
کوچه به کوچه، شهرها بی سرو پا به گردش آ
سير و سياحت جهان پوره به گپ نمی شود
قابلی گر نپخته يی اشکنه يی تهيه کن
عزت و قدر ميهمان پوره به گپ نمی شود
دست به تکيه داری زن گر به کفت خزانه نيست
در لب جاده پارتمان پوره به گپ نمی شود
تانک و طيارۀ بکش، اردوی خود سمال کن
جنگ و جدل به دشمنان پوره به گپ نمی شود
دين و دل و جهان و جان عرضه نما برای آن
همرۀ يار بدگمان پوره به گپ نمی شود
عشقری وصل دلبران بسته به سيم و زر بود
چون تويی شخص بی قران پوره به گپ نمی شود