در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ

در ميان سينه ام دل می خورد بسيار چرخ
می زند يارم مگر در خانهٔ اغيار چرخ
گشته ام از بسکه سرگردان دور دامني
می زند امشب به چشم من در و ديوار چرخ
اينقدر از حال زار من چرايی بيخبر
بر سر کوی تو هر شب می زنم صدبار چرخ
چون نيستان عاقبت در آتش خود سوختم
بسکه زد مرغ دلم با ناله های زار چرخ
گر ز نام و ننگ خود نگذشته ام در عشق تو
می زنم آخر چرا با جامه و دستار چرخ
جان من آخر برآمد در ديار بی کسي
دور بالينم نزد يک مشفق و غمخوار چرخ
از سفر آن نورسم بايد که تا فردا رسد
در نگاهم می خورد نخل قدش بسيار چرخ
بی نياز از نعمت خوان شهان گرديده ام
خورده ام تا دور ديگ حيدر کرار چرخ
بسکه امشب گشته بودم مست ساز لوگري
از پل چرخی زدم تا کوتل پيوار چرخ
در هوای صيد اين آهو نگاهان عشقري
همچو شاهين می زنم در کوچه و بازار چرخ
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *