داغ های سينه ام از سنگ طفلان بوده است

داغ های سينه ام از سنگ طفلان بوده است
درد پهلوی من از چوب رقيبان بوده است
گاهگاهی ياد می سازد فراموشی مرا
آشنای باوفايم طاق نيسان بوده است
گر رسد عاشق به خود کارش به معشوقی کشد
در گريبان زليخا ماه کنعان بوده است
يک دو روزی شد که زاهد می کند مشق هوس
در گمانش عشقبازی کار آسان بوده است
جمله اعضای نکويان موج عشرت می زند
کاکل مشکين چرا دايم پريشان بوده است
از تغافلهای جانان رنجه خاطر نيستم
داد و بيدادم ز بيداد رقيبان بوده است
سنبلستان بی نسيم کاکلت باشد سقر
با خيالت نار نيران چون گلستان بوده است
گر به نقد جان وصال يار يابی عشقري
رايگان و مفت خود گيری که ارزان بوده است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *