خير خدايا دلم زنگ خطر می زند

خير خدايا دلم زنگ خطر می زند
چرخ مگر بر سرم سنگ دگر می زند
کنده ز من يار را کی بتواند رقيب
گرچه به همراه من چال و هنر می زند
يار به اغيار گفت حيدری خوب آدم است
حرف و سخن همره ام مثل پدر می زند
بی خلل و بی ضرر نيست کلام رقيب
بر سر و بر سينه ام تير و تبر می زند
رنجش تو بيشتر می شود ای سيمبر
مرغ دلم هرقدر دور تو پر می زند
عشقری با يار گفت جامهء رنگين مپوش
کج نظری بر تنت زخم نظر می زند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *