خال سيه که در بر رخسار دلبرست

خال سيه که در بر رخسار دلبرست
آن خال نيست مردمک چشم عشقرست
عيب دگر به حسن خداداد يار نيست
موی ميان نازک او قدر لاغرست
از مهد سينه نالش او کم رسد به گوش
از چند روز پيشتر امروز بهترست
زين دلربای ساده رخ ای دل سمال کن
بسيار تند و چابک و تيز و هنرورست
دشنام هر قدر که دهی شاد می شوم
چون نکتهٔ زبان تو قند مکرر است
ديريست عشقری غزل نو نگفتهٔ
آيا چه شد که طبع لطيفت مکدرست؟
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *