زده با گولهٔ تفنگ مرا
دردتان را نبينم ای خوبان
کرده داغ شما قشنگ مرا
اين مسلمان پسر اگر نخرد
بفروشيد در فرنگ مرا
در هوای وصال يار بسوخت
آتش عشق چون پتنگ مرا
برهمن زادۀ مرا کشته
شستشو کن به آب گنگ مرا
تا شرابی چشم يار شدم
نکند نشئه چرس و بنگ مرا
هيچ يادی از آن دهن نکنم
گر نسازد هوس به تنگ مرا
کهنه قبری بديدم و گفتم
می خورد آخر اين نهنگ مرا
يار گفت عشقری هميشه بپز
مزه دادست اين لونگ مرا