ز يثرب سوی بطها می روم يار
چرا نالم ز گرمای مدينه
به سايه باغ خرما می روم يار
گذر افتد اگر در شهر مصرم
به نی بست زليخا می روم يار
به شاه نقشبندم اعتقاد است
خدا خواهد بخارا می روم يار
روان کوهکن شايد ببينم
چو رگ در بين خارا می روم يار
روان گرديده سيلاب سرشکم
چو خس بر روی دريا می روم يار
به مرواريد دندانت اسيرم
پی لؤلوی لألا می روم يار
چو من عزم سر کويت نمايم
تو گوی تور سينا می روم يار
تماشا می کنم وادی به وادي
به دامنهای صحرا می روم يار
بدست خود ندادی رويمالت
من از جيب تو بالا می روم يار
تو باشی شمع بالين عشقری را
شبی کز روی دنيا می روم يار