يک بر هزار حسن تو جوهر کشيده است
تا بر سرت کلاه نظامی نهادۀ
سرو قد تو جلوۀ ديگر کشيده است
حسنت برای سير و تماشای خويشتن
آيينه را ز جيب سکندر کشيده است
رحمی بکن که پهلويم از فرط لاغري
بر خاک آستان تو مسطر کشيده است
آن شوخ ميرزای من از بی ترحمي
نام مرا ز صفحهٔ دفتر کشيده است
اين سبزۀ خطت بخدا خوشنماتر است
لعل لب تو جوهر شکر کشيده است
آزرده بی سبب شده ايد ای سهی قدان
کی عشقری ز ناز شما سر کشيده است