کاسه های زهر هجران را تناول می کنم
هر سحر یاران بیاد روی گلفام کسی
در گلستان می روم تقلید بلبل می کنم
نا امید از دیدن جانان نیم تا شام مرگ
کی چراغ انتظار خویش را گل می کنم
طالع و بختم ز بس رفتست در خواب سمور
با ترقی هرقدر کوشم تنزل می کنم
پیر گردیدم، دوتا شد پیکرم لیکن هنوز
همچو مینای می از شوق تو قلقل می کنم
تا نداند دیگری از رمز عشقم عشقری
یار را هرجا که می بینم تغافل می کنم