به غير از آستانت جا ندارم

به غير از آستانت جا ندارم
به دنيا منزل و مأوا ندارم
به غير از آبشار ديدۀ خويش
تماشای دگر دريا ندارم
خموشم کرده چشم سرمه سايي
فغان و شور و واويلا ندارم
به جيب کنده ام چشمت ندوزي
که من سيم و زر دنيا ندارم
به دوش افگنده ام کهنه گليمي
چو زاهد بقچهء کالا ندارم
مکن ای باغبان تعريف سروت
هوای آن قد و بالا ندارم
بت من سيم و زر از من نخواهي
غريبم، دولت دنيا ندارم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *