بداری در امان خویش یارب جان بلبل را

بداری در امان خویش یارب جان بلبل را
دهی فیض و اثر زین بیشتر افغان بلبل را
چمن را زیب و زینت داده آواز خوش آهنگش
بهار بی خزان بادا گل خندان بلبل را
بدوران درد و غم هرگز نه بیند از خدا خواهم
ترقیهای روز افزون بود دوران بلبل را
به صف شاعران عصر بیتش با نمک باشد
به برگ گل نویسم دفتر و دیوان بلبل را
به عین نوجوانیها مثال مشت پر باشد
نموده ناتوان رنج محبت جان بلبل را
بهنگام سحر از خواب غفلت ساخت بیدارم
ادا کی میتوان در جهان احسان بلبل را
به نزدیکی این ویرانه ما آشیانه دارد
ندیده دیده ام دیگر سروسامان بلبل را
دلا خواهی بوصل گل رسی حرف مرا بشنو
بچنگ خویش آور گوشه دامان بلبل را
ز همدردی نموده عشقری را یاد در گلشن
ازین یاد آوریها صدقه ام چشمان بلبل را

مراد از بلبل، محترم حبیب الله بلبل شاعر کابلی می باشد

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *