مانند جان هميشه به جيب و کنار ماست
بعد از وفات هم سر ما زير پای توست
نقش قد تو بر سر لوح مزار ماست
گردی که می دود به بيابان بيکسي
ای دوستان غبار دل بيقرار ماست
رفتن به بيستون و بيابان ضرورت است
مجنون و کوهکن به خدا انتظار ماست
يک لحظه دام زلف تو يادم نمی رود
هرجا که می روم چو بلا سردچار ماست
ای لاله رو تو می روی با غير در چمن
اين درد و داغ هجر تو باغ و بهار ماست
از مصر خويش جانب کنعان چرا روم
يوسف وشی که برده دلم در ديار ماست
هر خانمان خراب که گردد دچار تو
بيگانه اش حساب مکن از ديار ماست
از چشم من خيال تو يک لحظه دور نيست
يعنی قد تو سرو لب جويبار ماست
باغ و زمين و قصر وسرايی نداشتم
اين يک دو صفحه بيت و غزل يادگار ماست
هر ذلتی که بر سرم آمد ز راه عشق
غمگين نمی شوم که در اين افتخار ماست
رنگ فلاش يار چه خوش گفت عشقري
ناموس و نام و ننگ تو شرط قمار ماست