اين بود خواهش يگانهٔ ما

اين بود خواهش يگانهٔ ما
که بيايی شبی به خانهٔ ما
کاش نزديک خانه ات می بود
در و ديوار و بام خانهٔ ما
من ز کويت کنم چگونه گذر
که نمانده دگر بهانهٔ ما
سرکشيد عشق ما به رسوايي
شد خبر عالم از فسانهٔ ما
بلبلی در چمن به گل می گفت
زدی آتش به آشيانهٔ ما
دلت هرگز به ما نمی سوزد
واقف هستی ز قين و فانهٔ ما
آتش سرخ آيدم به نظر
در گرفته مگر زمانهٔ ما
نکند نقشهٔ مرا منظور
بت بی مهر و نازدانهٔ ما
دل به موزيک درد می نالد
نشنيدی مگر ترانهٔ ما
رشوه خواران چو در سر کارند
از کجا پر شود خزانهٔ ما
نيستم عشقری دمی بيکار
زير بار که هست شانهٔ ما
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *