در پهلويت رقيب مگر جا گرفته است
از درد هجر حلقهٔ در گشت پيکرم
تا آن جوان ز کلبهٔ من پا گرفته است
وسف کدام چشم درين بزم کرده اند
کاين خانه بوی نرگس شهلا گرفته است
آهسته پا گذار که فرش است چشم و دل
عالم تمام ساغر و مينا گرفته است
خوبست گرچه دلبر هر دودمان ولي
خوش آن دلی که دلبر مرزا گرفته است
آخر شدم ز عشق تو رسوای روم و ري
نامم تمام بلخ و بخارا گرفته است
يارب مراد عشقری حاصل نشد چرا
شد عمرها که دامن دلها گرفته است