مزرع يأس بی ثمر نبود
مکن از من سراغ اهل جهان
خانهء من درين گذر نبود
خوانده باشی اگر تو ابجد عشق
حاجت کنز و مختصر نبود
ننگ دارد ز پای تابوتم
يا که آن بيوفا خبر نبود
بخت خوابيده ام نشد بيدار
شب ما را مگر سحر نبود
بی پر و بالی گشت بال و پرم
احتياجم به بال و پر نبود
حرف خود را مکن ز من پنهان
عشقريِ تو پرده در نبود